سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرگویی، حکیم را می لغزاند و بردبار را ملول می کند، پس پرگویی مکن که به ستوه آوری و کوتاهی مکن که خوار گردی . [امام علی علیه السلام]
امروز: سه شنبه 03 دی 18

سایت جدید برای دانلود انواع نرم افزار درخواستی فقط از ما نرم افزار مورد نظرتان را درخواست کرده تا ما آن را برای شما تهیه کنیم ودر سایت قرار دهیم.


 


 


برای این کار به سایت زیر مرا جعه کرده و نظر بگذارید.


                                                                                                http://kurdfile.com/index.php

 


 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:43 عصر | نظرات دیگران()
رشتیه دم مرگش به زنش گفت: زن، بعد از رفتن من به من خیانت نکنی که استخونام تو گور بلرزه! زنش گفت: چشم. مدتی بعد از مرگش به خواب زنش اومد و گفت: تو اون دنیا به من می گن اصغر ویبره!!!



ملانصرالدین بالای منبر سخنرانی می کرد: هرکس چندتا زن داشته باشه به همون تعداد چراغ تو بهشت براش روشن می شه. ییهو توی جمعیت، زن خودش رو دید. هول کرد و گفت: البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش



ترکه میره تو مغازه میگه: ببخشید شما از اون کارت پستال ها که روش نوشته: عزیزم تو تنها عشق من هستی داری؟ مغازه دار میگه: بله داریم. ترکه میگه: پس لطفا 14 تاشو به من بدید!!!



عربه از سربازی واسه پدرش تلگراف میزنه: من کاظم پول لازم
پدرش هم در جواب میگه: من تراب وضع خراب!!!



پدر: پسرم! هر وقت منو عصبانی می کنی، یکی از موهام سفید می شه
پسر: حالا فهمیدم چرا پدر بزرگ همه موهاش سفیده!!!



میدونی شباهت دختر خوب با دایناسور چیه؟ نسل هر دو منقرض شده
حالا شباهت پسر خوب با پری دریایی چیه؟ هر دو از اول افسانه بودند!!!


 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:41 عصر | نظرات دیگران()
از فردا دخترایی که مانتوی تنگ.شلوار کوتاه.موی بلند.روی سیاه.ناخن دراز.واهو واهو واه



تا حالا دیدی خر پرواز کنه؟ حتماً ندیدی پس فکر پرواز رو از سرت بیرون کن.



نحوه عملکرد حراست دانشگاه : دیروز : از پذیرفتن خانم های بدحجاب معذوریم!!! امروز: از پذیرفتن خانم ها، با شلوار کوتاه معذوریم!!! فردا : خواهشا با شلوار وارد شوی



طرز تهیه مرد

.

.

.

.

.

.

.

حیف دلم نمیاد مواد رو حروم کنم....



 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:40 عصر | نظرات دیگران()
به پاس نجات اسمائیل از ذبح 5 بار بع بع کن کوتاهی نکن............!



ای عشق مدد کن که به سامان برسیم/ چون مزرعه تشنه به باران برسیم / یا من برسم به یار یا یار به من/ یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم.


 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:40 عصر | نظرات دیگران()
یه نفر داشته توی دریا غرق میشده، بلند بلند داد میزده: کمک، من شنا بلد نیستم! ترکه داشته رد میشده میگه: حالا منم تنیس بلد نیستم، باید داد بزنم؟



اینم یه جک به مناسبت این روزهای سرد:

بدلیل مسدود شدن راههای خروج قزوین و گیر افتادن مسافران، امشب در قزوین عید اعلام شد

 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:39 عصر | نظرات دیگران()
به رشتیه میگن سخت ترین سوال کنکور چی بود؟ میگه نام پدر

 

قاضی: طبق نظر پزشکی قانونی، پارگی در نواحی مقعد ، عضلات لگن و انتهای ران اتفاق افتاده! مرد قزوینی: جناب قاضی، یه باسن گایدیم ، دینامیت که منفجر نکردیم!

از رشتیه میپرسن چه روزای با زنت حال میکنی میگه:همه روزا به جز پنجشنبه و جمعه ها!! میپرسن چرا؟ میگه: اووو.. پنجشنبه جمعه ها اینقد سرش شلوغه که به خودم نمیرسه

 

رشتیه  تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، یارو میگه: بچه ها در رین صاحابش اومد

 

یه روز به یه رشتیه میگن نظر شما درباره خانه های عفاف چیه ؟  می گه : والله من که خیلی راضیم . واسه اینکه لااقل خانومم رفته سر یه کار دولتی

 

به رشتیه نفر گفتن چه وقتی خیلی ضایع شدی گفت:یه روز دختر خالم بهم زنگ زد گفت: بیا خونه خالیه!! منم خوشحال شدم رفتم. در و که باز کردم دیدم کسی نیست! دختر خالم گفت: من میرم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو!! منم 5 دقیقه بعد رفتم تو دیدم همه میگن تولد نولد تولدت مبارک. بعد به طرف میگن خب چه ربطی داشت! میگه: اخه لخت رفته بودم تو

 


 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:36 عصر | نظرات دیگران()

اگه نیوتون قبل از مرگش چشماهی تو رو دیده بود معنای حقیقی جاذبه را می فهمید.

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

از شرکت فرش مزاحمتون میشم ! اجازه میدی دلمو فرش زیر پات کنم تا هیچ جا جز دل من پا نذاری...

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم . از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم. تقصیر کسی نیست که این گونه غربیم. شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم.

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

اگه کتاب زندگی چاپ دوم داشت هیچ وقت نمی ذاشتم با غلط چاپ بشه.........

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 در دنیا 3 چیز را دنبال کن : 1- دوست داشتن را برای تجربه.2- عاشق شدن برای هدف.3- فراموش کردن برای قبول واقعیت.

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

میدونی زیباترین هنر ، هنر عشق ورزیدن است، اما از آن زیبا تر بی صدا گ و ز ی ن است...!!!!!

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست پس ساده میگویم تا ابد دوستت دارم.

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ 

یه عده آدم رو داشتن می بردن بهشت یهو یه نیسان پر از حیون های جور واجور تخته گاز از بهشت میان بیرون .یکی از آخوندا میپرسه این دیگه چی بود؟میگن حضرت نوح بود کشتی شو فروخته نیسان خریده.....!!!

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است...

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 @ٌ%^*)(_+_++_[]**&؛؛^،^آ«??ل،؛،،ریال%$^&^*&)

 

((()__&^^%%$$#&)(_+_+)**&&%

 

$#$#$@#@%&,آ)ـ[__+_*&^%%$$ِ,()_[()&&*^^

 .

.

.

.

این رو فرستادم تا مشغول باشی و دست تو دماغت نکنی.

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ 

هر چی عشقه با نگینش هر چی خوبه بهترینش آسمونا با زمینش همشون فدای تو.

   ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش،‌ بابای طرف گوشی رو برمیداره، هول میشه میگه: ‌ساعت شانزده و پنجاه و چهار دقیقه

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ 

Migan Labkhand Rabti Be Marg Nadare Vali To LaBekhand BezanTa Man Barat Bemiram

  ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

خانمه با یقه باز سرشو خم میکنه به تاکسی میگه: اقا ستارخان میخوره؟ راننده میگه: چرا ستارخان بخوره خودم میخورم

   ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

خدا میدونه که من :فقط تو رو دوست دارم, خدا میدونه که تو تنها عشق منی!خدا میدونه که فقط تو رو می پرستم !خدا میدونه که من این اس ام اس رو تا حالا واسه چند نفر فرستادم

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ 

خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤


زندگی دو چیز به من آموخت

*

*

*

*

*

*

*

*

*

*

*

که هرچی فکر میکنم یادم نمیاد چی بود

 

 @@@@@@@@@@@@@@414$M$@@@@@@@@@@@@@

شعار مردم کرمان در استقبال از احمدی نژاد:
قهرمان هشته ای بشتی بژن خشته ای

 

 @@@@@@@@@@@@@@414$M$@@@@@@@@@@@@@

صنف معمار قزوین :

از کار کردن با آجرهای بی سوزاخ معذوریم

 

 @@@@@@@@@@@@@@414$M$@@@@@@@@@@@@@

اگه از کنار خر رد شدی ار ار کرد بدون زوج مورد علاقشو پیدا کرده ...!!!

 

 @@@@@@@@@@@@@@414$M$@@@@@@@@@@@@@

روحت شاد و یادت گرامی...

.

.

.

.

این اس ام اس رو واسه هر کی فرستادم فرداش مرد ... مواظب خودت باش


 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:31 عصر | نظرات دیگران()

???  به نام پیوند دهنده ی قلب ها.....  ???

 

 

کسی رو برای دوست داشتن انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشه تا مجبور نشی به خاطر اینکه تو قلبش وارد بشی خودت را کوچک کنی

 

___________________

 

 

عمراً اینارو بدونی....... 1- توماس ادیسون از تاریکی وحشت داشت 2- صدای اردک اکو ندارد 3- چشمهای شتر مرغ از مغزش بزرگتر است 4- مورچه ها نمی خوابند 5- الفبای مردم هاوایی 12 حرف دارد 6- کد کشور روسیه 007 است 7- اگر سر سوسک را قطع کنند برای چند هفته زنده می مینند 8- ارتفاع برج ایفل در سرما و گرما بر اثر انقباض و انبساط 16 سانتی متر تغییر میکند 9- آدامس توسط یک فرمانده جنگی اختراع شد

___________________

 

ترکه میره جهنم می بینه جنیفر لوپز با احمدی نژاد دارن راه می روند و احمدی نژاد هم اونو می بوسه. ترکه میره پیش خدا میگه ای خدا از این عذابها که به احمدی نژاد دادی به من هم بده. خدا می گه خاک بر سرت احمق! اون عذاب جنیفر لوپزه نه احمدی نژاد

___________________

 

به علی دایی می گن بازی ایران مکزیک چطور بود؟ می گه وسطی باحالی بود خداییش فقط چند بار توپ خورد تو سرم

____________________

 

دختر و پسره داشتن با هم قایم باشک بازی میکردند ، دختره به پسره میگه تو چشم بگذار اونوقت من میرم قایم میشم ، اگه تونستی منو پیدا کنی بغلم کن و بوسم کن ، اگه هم نتونستی منو پیدا کنی من زیر راه پله قایم شدم

___________________

 

6 به ترکه می گن 3 تا مار نام ببر؟ می گه: مار کبری . مار زنگی. مارمولک

____________________

 

 

آهنگ جدید نفرین از محسن چاوشی: الهی تو بمیری من نمیرم سر قبرت بیام پارتی بگیرم الهی سرخک واوریون بگیری تب مالت و بلای جون بگیری الهی از سرت تا پات فلج شه کمرت بشکنه دستات سقط شه الهی حصبه و ام اس بگیری سر راه بیمارستان بمیری الهی رز یخی باشه تو نباشی الهی کور بشی چشمات نبینه بمیری گم بشی حقت همینه الهی شوهر ایدزی بگیری بفهمی که داری از ایدز می میری به در بردی از این ها جان سالم الهی درد بی درمون بگیری

___________________

 

 

 

ترکه می ره جلو اینه چشاشو می بنده می گن این چه کاریه؟ می گه می خوام ببینم وقتی می خوابم چه شکلیم

 

____________________

 

هر چی عطر گل یاسه مال تو هر چی احساسه نیاره مال تو هر چی حرفای قشنگه مال تو هر چی گوشه و کنایست مال من هر چی آهنگه قشنگه مال تو صدای ساز شکسته مال من کوه بیستون با نقشش مال تو همه تیشه و رنجش مال من هر چی آسمون صافه مال تو هر چی ابرای سیاهه مال من هر چی روزای بلنده مال تو یه شب سیاه ابری مال من اون شبای پرستاره مال تو یه دونه ماه و نشونش مال من هر چی دریاست توی دنیا مال تو یه چیکه قطره بارون مال من تموم رنگای عالم مال تو یه دونه رنگ قشنگش مال من دوتاچشمای سیاهم

 

___________________

 

 ترکه با دوست دخترش تو ماشین بودن می بینه جلوتر ایست بازرسیه به دوست دخترش می گه تو پیاده شو بعد از ایست بازرسی بگو مستقیم تجریش که من دوباره سوارت کنم ......بعد از ایست بازرسی دختره یادش می ره بگه تجریش می گه ونک . ترکه می گه شرمنده مصیرم نمی خوره

 

___________________

 

سلام امیدوارم حالت خوب باشه راستش یه چیزی میخواستم بهت بگم امیدوارم اینو جدی بگیری آخه این دفعه با همیشه فرق میکنه میخواستم چیزیرو بگم یه چیزی که تا به حال بهت نگفتم میخوام امروز چیزی رو بگم که تا الان زبانم نگفته میخوام چیزیرو بگم که تا الان چشمم بهت نشون نداده میخوام چیزیرو بهت بگم که تا حالا گوشات نشنیده . چیزی که تویه تمومه خونمه . میخوام داد بزنم میخوام فریاد بزنم که همه بشنوند . از همون اول که آیدی تو رو دیدم میخواستم اینو بگم اما نشد هر وقت خواستم بگم یه مشکلی پیش اومد اما ایندفه میگم ایندفه فرق میکنه . میخوام چیزی که تویه دلمه بهت بگم . از تمومه وجود داد بزنم بگم که " تا حالا هیچکسی رو اینقدر سره کار نذاشتم "

___________________

 

 وقتی خدا مرد را افرید............داشت تمرین می کرد

___________________

 

فرق مرد و گربه؟ اولی یه موجود دله و بی چشم و روه و براش مهم نیست کی بهش غذا می ده دومی یه موجود ملوس خانگی

 

____________________

تو گلی مثل گلای قشنگه قالی . تو به ظرافت تار و پود فرشای زیبای ایرانی ......اصلا تو خود فرش پاتریسی .........همون که یه تختش کمه

__________________

 

 

ترکه جبهه بوده از هر طرف خمپاره می یومده .یکی داد می زنه می گه : سنکر بگیرید .ترکه از اون ور می گه : واسه من بربری بگیری

فرق من و تو: گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم. گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم. گفتی من بجز تو به کسی فکر نمی کنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر می کنم. گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم. گفتی ... ، گفتم... . حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟ نه! فرق ما اینه که: تو دروغ گفتی، من راستشو

 

__________________

 

تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست! تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه! تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه! تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی! تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من! من زنده هستم!

 

__________________

 

به یه ترکه میگویند چرا قبض اب وبرق را دوست داری میگوید چون پشت ان نوشته مش ترک گرامی…!!

 

__________________

 

رشتی نصفه شب بلند میشه آب می خوره میگه: سلام بر حسین یه نفر از زیر تخت میگه : سلام عباس آقا

 

_________________

 

 

دختران روستا به شهر فکر می کنند! دختران شهر در آرزوی روستا می میرند! مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند! مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند! کدامین پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد

__________________

 

الو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟

__________________

 

زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟

 

____________________

 

غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها گوش می داد زندگی فریاد زد : دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟ و مرگ آرام گفت : تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده ای

 

____________________

 

می دونی اسکول ترین آدم دنیا کیه؟ احسان....چون نرگس رو عوض کردن ولی نفهمید

____________________

 

 

سریال نرگس خیلی هم نکات آموزنده ای داشت: 1- معنی استراحت مطلق زن باردار را فهمیدیم!! 2- طریقه گوش دادن به صدای قلب جنین را فهمیدیم!! 3- اقتدار پلیس را درک کردیم (فردا صبح که از مرز رد شد، عکسشو به تمام "پلیسهای تهران" میدیم!!) 4- معنی وکیل زبردست را فهمیدیم (هدایت:شما هیچ مدرکی ندارید!!) 5- معنی بچه هشت ماهه به دنیا آمده را فهمیدیم تازه اونم با النگو!! 6- معنی ازدواج موفق را فهمیدیم (احسان : سمانه جان !من خستم می رم خونه تو پیش نرگس بخواب من پیش هدایت)

___________________

 

سکوت من وتو....... تب عشق بود میان من و تو تبی که حتی با باران وفا نیز آرام نمی شد و به تاراج رفتن کلام من و تو تا که هیچ چیز بجز سکوت در میان ما نماند . چهره هایی آرام اما قلبی آشفته و روحی آکنده از حرف من و تو . و در این بی واژگی و بی کلامی من در اشکهایم غوطه ور بودم و تو تنها نگاهت بدرقه اشکهایم بود و تو با نگاهت اشکهای دلم را پاک کردی وقتی که گونه هایم را نوازش میکرد

 

___________________

 

پس از منفی شدن جواب آزمایش ایدز بهروز در سریال نرگس موجی از شادی و شعف شهرستان قزوین را فراگرفت

 

___________________

 

 

بهترین دوستم نیستی لا اقل بهترین دشمنم باش اگر غمخوارم نیستی لا اقل بزرگترین غم باش هر چی هستی بهترین باش چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند

 


 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:28 عصر | نظرات دیگران()

سایت جدید برای دانلود انواع نرم افزار درخواستی فقط از ما نرم افزار مورد نظرتان را درخواست کرده تا ما آن را برای شما تهیه کنیم ودر سایت قرار دهیم.

 

 

برای این کار به سایت زیر مرا جعه کرده و نظر بگذارید.

                                                                                                http://kurdfile.com/index.php


 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:9 عصر | نظرات دیگران()
علیرضا واحدی نیکبخت
باشگاهها : راوند - ابومسلم - استقلال - الوصل - استقلال - پرسپولیس
علیرضا ساعت ? صبح روز جمعه ? تیر ???? در بیمارستان امام رضا(ع) مشهد به دنیا آمد. پدرش خیاط بود و تولیدی پوشاک داشت و مادر، خانه دار و البته هنر آرایشگری، او فرزند اول خانواده بود و بعد از او، یک برادر و 3 خواهر دیگر هم به این جمع اضافه شدند. محل سکونت خانواده اش در هنگام تولد، خیابان کوه سنگی مشهد بود و دوره رشد و پرورش را در محله ابوطالب مشهد گذراند.

به دبستان رافت کوه سنگی می رفت، دوره راهنمایی را در مدرسه اسرار خیابان سازمان آب گذراند و در دبیرستان شریعتی مشهد و در رشته فنی و حرفه ای دیپلم گرفت. علیرضا در تمام این سالها ساکن شهر مقدس مشهد بود.

او خانواده و فامیلی پرجمعیت داشت. یک برادر،? خواهر،? عمو،? عمه،? خاله و ? دایی فامیل بزرگی بود و پر از رفت و آمد. او هم مثل همه ایرانی ها و شهرستانی ها با دلبستگی های عاطفی شدید به اعضای خانواده و فامیل، به خصوص به کوچکترین دایی اش صمد که فقط ? سال با او اختلاف سنی داشت، بزرگ شد.

در دوران کودکی آرزو داشت دکتر شود. از دوره نوجوانی ورزش را با والیبال شناخت و از ابتدای جوانی بود که گمشده و آینده اش را در فوتبال حرفه ای پیدا کرد.

آغاز یک راه طولانی

بازی های خوب و فیزیک مناسب، موجب درخشش او در مسابقات آموزشگاهی شد. سر از تیم باشگاهی راوند درآورد و بعد از ? ماه تمرین، در اولین مسابقه باشگاهی در سطح جوانان مقابل ابومسلم، معتبرترین تیم فوتبال خراسان، به میدان رفت. پیروزی ?-? آن مسابقه برای علیرضا شیرینی دیگری سوای اولین موفقیت در مهمترین گام داشت، او هر 3 گل این بازی را برای تیمش زد اما از آن هم مهمتر، دیده شدن و دعوت به پوشیدن پیراهن راه راه مشکی و قرمز ابومسلم بود. در ابومسلم هم همین حکایت تکرار شد، در همان اولین مسابقه در لیگ سال ????، آنقدر درخشید که به تیم ملی جوانان دعوت شد. بعد از اتمام مسابقات جوانان، به تیم ملی امید دعوت شد و حضور همزمان در تیم امید و ابومسلم در لیگ، راه او را برای پیشرفت باز کرد. یک بازی درخشان در ورزشگاه آزادی تهران مقابل استقلال تهران، تیرخلاصی بود بر ترقی علیرضا. امیرقلعه نوعی که مربی تیم امید در کنار حمید درخشان بود، او را به استقلال دعوت کرده بود اما دست دقایقی بعد از سوت پایان آن مسابقه بود که خبر رسید، علیرضای ?? ساله به تیم ملی بزرگسالان دعوت شده است.

منصور پورحیدری او را به بازیهای آسیایی بانکون نبرد اما در بازگشت به استقلال، پذیرایی از این تازه وارد مشهدی را به عهده گرفت. علیرضا در سال ???? قراردادی ? ساله با استقلال بست، همان قراردادی که چون اردیبهشت ?? به اتمام رسید، این همه جنجال برپا شد . ? ماه تمرین با یکی از دو بزرگ فوتبال ایران با حول وولای ستاره شدن یا محو شدن گذشت. در تمام این مدت( بهار و تابستان ??) علیرضا هر شب بعد از تمرین در خوابگاهی واقع در خیابان لارستان تهران که باشگاه برای شهرستانی ها در نظر گرفته بود، خوابهای طلایی می دید. سرنوشت برای او راه موفقیت در نظر گرفته بود و این چنین علیرضا از همان نخستین بازی و نخستین فصل حضورش در استقلال، مهره ثابت تیم شد. درست مثل راوند و ابومسلم.

میروسلاوبلاژویچ

پیرمرد کروات در سال ???? با یک نظر، علیرضا را به خاطر سپرد. او تیم ملی را برای حضور در معتبرترین میدان ورزش جهان آماده می کرد.علیرضا در تمام روزهای سخت اردو، سرحال و شاداب بود و در برابر تیم ملی اسلواکی با گل بی نظیری که زد، جای خود را در ترکیب فرشتگان چیرو با شماره ?? تثبیت کرد.ایران به جام جهانی نرسید اما دیگر ستاره متولد شده بود. علیرضا بعد از حذف تیم ملی زیرخاکستر این شکست محو نشد، او در بازگشت به دنیای فوتبال و مسابقات، در واپسین ثانیه های مسابقه استقلال الاتحاد عربستان در جام باشگاههای آسیا جفت پا به هوا برخواست و در ارتفاع ??? سانتیمتری( یک وجب بالاتر از دیرک افقی دروازه) با سر، شوتی محکم به توپ زد که تور دروازه و ورزشگاه لبریز از مردم و تیم الاتحاد را به یکباره فرو ریخت.

نیکبخت با همه بازیکنان فرق داشت. استیل منحصر بفرد با حرکات خاص او از وی چهره ای به یادماندنی ساخته بود. او که همه ویژگیهای یک ستاره را از بعد فنی داشت، با ساده ترین و سالم ترین روش ها به مقام ستاره ای رسید. مثلاً او برای شادی بعد از گل کارهای خاص می کرد. هنوز تصویر آن شماره گرفتن او با استوک های کفش فوتبالی اش در ذهن هاست. یا دوئل انگشتی اش با احمد مومن زاده! نیکبخت در خارج از زمین هم رفتارهای یک ستاره را پیش گرفت. لباس های خاص که همگی در یک صفت، آمدن به او، مشترک بودند. وقتی در کنار عینک های مدرن، موهای آراسته، اتومبیل های مد روز، عطرهای خاص و زینت آلات مردانه عجیب قرار گرفت از علی نیکی ستاره ساخت.

ستاره روی جلد

علی نیکی از تابستان?? به جلد نشریات چسبید! عکس ها و ژست های مختلف، تیترهای گاه عجیب، روابط او با مهره های مشهور سینما و تلویزیون، چهره فتوژنیک و رفتار ستاره وار او، همگی مطلوب نشریات بود. او هر روز حداقل روی جلد ??% از نشریات خودنمایی می کرد و خیلی زود همه رقبا را از عرصه خارج کرده و خود یکه تاز عرصه ستاره ها شد.

آنچه به دوام ستاره بودن علیرضا کمک کرد، رفتار کنترل شده و فارغ از هر گونه غروری بود که پای علیرضا را به کارهای خیریه باز می کرد. هرگز گرد مجالس و شب نشینی های آنچنانی نچرخید و هیچ وقت اجازه نداد شایعات خانمانسوز پیرامونش به وجود بیاید. علیرضا خیلی مواظب اطرافیانش بود و تا کسی را کاملاً نمی شناخت، خارج از دایره ادب و معاشرت معمولی با او گرم نمی گرفت. به این ترتیب او جمع دوستانش را در حقیقت به شکل هوشمندانه ای گلچین کرد و هرگز نه خود کاری کرد که ناپسند عرف باشد و نه اجازه داد اطرافیان با چنین اشتباهاتی به شهرت او لطمه بزنند.

در کنار همه اینها، علیرضا از نظر فنی و حرفه ای هم هیچ گاه اجازه نداد کسی از کنارش سبق گرفته و او را جای بگذارد.

ستاره متعادل

نیکبخت در همه اجزای زندگی، ستاره ای متعادل است. او به همان اندازه که به لباس اسپرت اهمیت می دهد، اهل رسمی پوشیدن هم هست. موهایش را بلند می کند و گاه تا ??? گرم ژل می زند اما یک باره هم در همین ناباوری موها را بدون هیچ مقاومتی کوتاه می کند و عین محصل ها، شانه کرده می گردد! او تمیزی را دوست دارد، عاشق لباس های نو است اما به همان اندازه که خرج مد روز می کند، از بخشیدن به دیگران هم غافل نیست. همین مسئله باعث شده هرگز کسی به شیک پوشی و خوش پوشی او خرده نگیرد.

اهل میهمانی رفتن نیست. البته حساب جمع های دوستانه و فامیلی جداست اما در این نوع میهمانی ها، او برای حاضران فقط" علیرضا" است نه نیکبخت ستاره. هرگز جایی نمی رود که از او به خاطر نیکبخت بودن، دعوت کرده باشند. در عوض، بدون دعوت و سرزده مرتب در پرورشگاه ها، آسایشگاه های سالمندان، خیابان ها، پارک ها، فروشگاه ها و مجالس خیریه مخصوص جمع آوری کمک و اعانه برای مستمندان حضور یافته و طوری رفتار می کند که همه معمولی بودن او را باورکنند این هم یکی از دلایل ماندگاری ستاره بخت اوست که هیچ وقت نیرویی را علیه خود تحریک نمی کند.

اهل مطالعه نیست ولی عاشق سینماست. سیستم صوتی، تصویری اش هر کجا که باشد، کامل است و معمولاً هفته ای ? یا ? فیلم می بیند. بیشتر فیلم های خارجی را دوست دارد و با اکثر هنرمندان ایرانی، به خصوص کمدین هایی مثل مصطفی راد، جواد رضویان، مهران غفوریان و مجید صالحی رابطه دوستانه و رفت و آمد دارد.

از بچگی چون در منزل خواهر و برادران کوچک را نگهداری می کرد، عاشق بچه داری بود و هنوز هم عروسک ها و اسباب بازیهای آن روزگار، بخش عمده ای از فضا و دکور منزل او را پر کرده است.

غذای مورد علاقه او قرمه سبزی است و موز، میوه محبوب اوست. روزی ? ، ? فنجان چای می خورد، البته در منزل و خیلی وقت است دور کافی شاپ را به دلیل مشکلات ستاره ای، خط کشیده است.

از قدم زدن خوشش می آید و حالا مجبور است در منزل به این کار بپردازد. موسیقی را دوست دارد ولی نه در مجامع عمومی مثل کنسرت ها! پای سریال های محبوبش می نشیند .

رنگ محبوبش آبی و قهوه ای است، گل رز را دوست دارد و عکس های زیادی را جمع آوری کرده است. محیط زندگی ساکت و آرام را می پسندد چون تا ساعت ?? ظهر می خوابد و شب ها هم دوست ندارد دوروبرش شلوغ و پرسر و صدا باشد. عاشق سرعت است و ماشین های سریع مثل" بی ام و" و" پورشه" و" آئودی" را می پسندد. بر عکس از موتور و هواپیما به شدت می ترسد و حتی المقدور از نقل و انتقال با این دو وسیله خودداری می کند.

مارک محبوب لباس او زارا(Zara) و دیزل(Disel) است. آدامس اربیت(Orbit) می جود و ادکلن اولترا ویلت ???(Ultra Villet ???) می زند. کلاً به طبیعت علاقه زیادی دارد و عاشق درخت های بلند و فضای سرسبز است.

نیکبخت زمان زیادی در هر شبانه روز را صرف فکر کردن به مرگ می کند و گاه و بیگاه سرزده به قبرستان می رود و در میان قبرهای ناشناس می گردد.

وی در ?? سالگی و در حالی که حدود ? سال با استقلال بود با پرسپولیس قراردادی دو ساله به ارزش ??? میلیون تومان امضا کرد و رسما پرسپولیسی شد

 نوشته شده توسط moder در سه شنبه 86/11/30 و ساعت 10:5 عصر | نظرات دیگران()
   1   2      >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود درخواستی
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا